طبق چیزی که من دیدم
طبق اون برداشتی که من تا اینجای زندگی داشتم
جا انداختن یک چیز بد، یک راه خیلی جالب داره
«تکرار»
نمیدونم در مورد خوبی هم صدق میکنه یا نه
یعنی اون چیز بد رو انجام میدی (تابو رو میشکنی) بعد وایمیستی مردم عکس العمل نشون بدن و خالی بشن
ترجیحا سعی میکنی براش یه توجیهی پیدا کنی و جواب سوالات و ابهامها و عکس العملها رو بدی
بعد دوباره تکرارش میکنی
دوباره مثل دفعه اول عکس العمل میبینی
دوباره مثل دفعه اول یک سریهاشو پاسخ میدی
و دوباره
و دوباره
و دوباره
و میبینی بعد از مدتی دیگه اون کار اونقدرا هم بد نیست
عادی میشه
من آدم پر انرژی بودم
زیادی در انرژی
به نظرم پر انرژی بودن یک ویژگی خوبه
اما یک سری اتفاقات
افتادن
و من عکس العمل نشون دادم
مسببین اتفاق بد، یک سریهاشو جواب دادن
و بعد دوباره
و دوباره
و دوباره
و من کرختی رو این روزا بیشتر از همیشه توی وجودم میبینم
کم انرژی بودن
کم امید بودن
کمیکه برای من نوید نابودی رو میده
نوید بی انرژی شدن
نوید ناامید شدن
و من، به درسی که گرفتم فکر میکنم
به جلوگیری از تکرار، که ظاهراً تکنیک شر برای تسلط به خیر هست (یا شاید تسلط هرچیز به چیز دیگه)
به عادت به زندگی به این سبک
شاید در آینده اسمش رو بذارم «بزرگ شدن»
یک سری مشکلات زندگی من رو بزرگ کرد
و هر کس که با انرژی هست یا به قول امین آینده، بزرگ نشده رو از بالا به پایین نگاه کنم و منتظر باشم یه روزی از همین روزا زندگی بزرگش کنه...
و در آخر بگم این تکرار هیچ ربطی به اون تکرار نداره
که اگر میخواستم سیاسی بنویسم برای من کش ندادنها الویت داشتن